
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۵۷
۱
گل داغم از رنگ و بو می گریزم
چو نومیدی از آرزو می گریزم
۲
گریزانش از خویش کی می توان دید
چو می بینمش پیش از او می گریزم
۳
گلستان بی آبرو غرق خون باد
من از حسن اظهار جو می گریزم
۴
به بیگانه ای کرده ام آشنایی
که از خود ز سودای او می گریزم
۵
اسیرم دماغ شکایت ندارم
چو دل سرکند گفتگو می گریزم
تصاویر و صوت

نظرات