
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۸۳
۱
دشمن و دوست بگو با هم در ساخته ایم
ساغر حوصله را شیر و شکر ساخته ایم
۲
چقدر سرو ببالد که درآید به نظر
قد رعنای تو را مد نظر ساخته ایم
۳
چمن الفت و آیینه حیرت داریم
ننگ ما بی سر و پایان چقدر ساخته ایم
۴
بازوی کوهکن و تیشه الماس کجاست
بیستون دگر از لخت جگر ساخته ایم
۵
گل آیینه به خورشید کند ناز اسیر
نامش از یاد رخی باغ نظر ساخته ایم
نظرات