
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۸۷
۱
دگر چه باده به پیمانه می کند دل ما
که مشق گریه مستانه می کند دل ما
۲
به جان شکافی مژگان قسم که شب همه شب
خیال زلف تو را شانه می کند دل ما
۳
فضول قدر نفهمیدگی نمی داند
چه بحثهای حریفانه می کند دل ما
۴
چگونه رخنه گر ملک عافیت نشود
حدیث تیغ تو افسانه می کند دل ما
۵
دماغ سیر ندارد حریف صحرا نیست
جنون به حوصله خانه می کند دل ما
۶
گهی به دام تپدگاه در قفس رقصد
طواف کعبه و بتخانه می کند دل ما
تصاویر و صوت

نظرات