شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۱۳۳ - با روح صبا

۱

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

۲

تو که آتشکده عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

۳

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بی‌خود و بی‌هوش شدی

۴

تو به صد نغمه زبان بودی و دل‌ها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

۵

خلق را گرچه وفا نیست و لیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

۶

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست

تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

۷

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو

نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

۸

چنگی معبد گردون شوی ای رشک ملک

که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

۹

شمع شب‌های سیه بودی و لبخندزنان

با نسیم دم اسحار هم‌آغوش شدی

۱۰

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد

که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

۱۱

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم

وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

۱۲

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت

به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

۱۳

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیست

آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

۱۴

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم

که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
araghi
۱۳۹۰/۰۷/۲۷ - ۰۷:۰۷:۰۶
در بیت یکی مانده به آخر در مصرع اول به نظر می رسد کلمه نیست به اشتباه نیت تایپ شده است.با تشکرعراقی
user_image
ساقی
۱۳۹۲/۰۵/۰۷ - ۰۳:۵۶:۲۹
این شعر در سوگ استاد حسن صبا،دوست دیرین شهریار سروده شده.روح استاد صبا شاد و نام و یادشون گرامی.
user_image
حامد زرین قلمی
۱۳۹۹/۰۲/۰۷ - ۱۶:۱۲:۵۶
وای بر من که تو /هم/ خوابِ شب دوش شدیصحیح می باشد
user_image
ادبیات
۱۴۰۲/۰۷/۲۲ - ۱۲:۳۴:۰۱
روحت شاد، حافظ دوران🌹🌹