شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۱۶۰ - دنیای دل

۱

چند بارد غم دنیا به تن تنهایی

وای بر من تن تنها و غم دنیایی

۲

تیرباران فلک فرصت آنم ندهد

که چو تیر از جگر ریش برآرم وایی

۳

لاله‌ای را که بر او داغ دورنگی پیداست

حیف از ناله معصوم هزارآوایی

۴

آخرم رام نشد چشم غزالی وحشی

گرچه انگیختم از هر غزلی غوغایی

۵

من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافت

در همه شهر به شیرینی من شیدایی

۶

تا نه از گریه شدم کور بیا ورنه چه سود

از چراغی که بگیرند به نابینایی

۷

همه در خاطرم از شاهد رؤیایی خویش

بگذرد خاطره با دلکشی رؤیایی

۸

گاه بر دورنمای افق از گوشه ابر

با طلوع ملکی جلوه دهد سیمایی

۹

انعکاسی است بر آن گردش چشم آبی

از جمال و عظمت چون افق دریایی

۱۰

دست با دوست در آغوش نه حد من و تست

منم و حسرت بوسیدن خاک پایی

۱۱

شهریارا چه غم از غربت دنیای تن است

گر برای دل خود ساخته ای دنیایی

تصاویر و صوت

نوح منوری :
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
مهدی علیزاده
۱۳۹۱/۰۳/۰۶ - ۰۲:۱۳:۳۷
من به ایرانی بودنم افتخار میکنم وتی اشعار این اساتید رو میخونم
user_image
رسول
۱۳۹۲/۱۲/۲۳ - ۰۸:۴۵:۴۷
چقدر خوندن این شعر رو آدم تأثیر میذاره. حال آدم رو تو خودش هضم میکنه
user_image
زکریا
۱۳۹۳/۰۳/۱۸ - ۱۰:۰۳:۰۴
شهریارا! تو به شمشیر سخن در همه آفاق*به خدا صید دلی نیست که رام نکردی...
user_image
محمد حسین
۱۳۹۳/۰۳/۲۰ - ۱۳:۰۶:۲۵
سلام من محمد حسین موسی خانی هستم 12سالمه و خودم شعر مینویسم اگه خواستید شعر های منم در صفحه قرار بدهید به شماره یه 09107527308
user_image
علی درخشان
۱۳۹۳/۰۴/۲۳ - ۱۵:۳۸:۲۹
درغزل شماره ی160دربیت ماقبل آخر در مصراع دوم بعداز خاک از بیاید بهتر است:دست با دوست در آغوش نه حد من و تستمنم و حسرت بوسیدن خاک [از ] پایی
user_image
علی
۱۳۹۳/۱۲/۲۱ - ۱۵:۳۴:۱۳
من همان شاهد شیرازم و نتوانی یافتدر همه شهر به شیرینی من شیدایی اشاره دارد به شعر حافظ که در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
user_image
سید حسین
۱۳۹۵/۰۳/۱۴ - ۱۵:۳۱:۱۴
خیلی دلم می خواست جایی نظرم را راجع به این شعر بنویسم حالا این فرصت دست داده شد که باید از گرداندگان گنجور تشکر کنم. به نظر می رسد شهریار در این شعر ازتنهایی خودش و در معنای وسیع تر از تنهایی انسان ها و بی وفایی آن ها نسبت به هم صحبت می کند. من وقتی این شعر را که بارها آت را خوانده ام، می خوانم غم عجیبی وجودم را فرا می گیرد که بیان شدنی نیست و فکر می کنم شهریار هم موقع سرودن این شعر همین حال را داشته است.
user_image
سمیرا
۱۳۹۷/۰۶/۲۴ - ۰۴:۵۰:۴۵
تک تک اشعار رو خوندمآخ شهریار چه ها که نکشیدی...