
شهریار
غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا
۱
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
۲
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
۳
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
۴
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
۵
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
۶
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
۷
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خوابآلود من لالا چرا
۸
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
۹
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
۱۰
شهریارا بیحبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
نظرات
مهدی مشتاقی
حسین
وحید
محمد آصف مهری
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سعید چلیپا
فرشته شعبانی
الهام
نجاتی
سپهر
باز باران...
حمید
ناشناس
مهدی
donya
سیاوش
شکور سلیمی نمین
نازنین
سعید
علی از کرمانشاه
پوریا
سعید
زهرا
آرنیکا
آرش
حسن
الهام کارشناس ادبیات
سیدصالح موسوی
شکور سلیمی نمین
علی
جعفر
امیر عیسی زاده
رامین از جلفا
امید
محمد
maryam
مهدیس
ترنم
اردلان
شهریار شبنم
شهریار شبنم
دختر ترک
حامد زرین قلمی
محمد حسین فلاح از تبریز
مرتضی
سعیدچهره سا
بهروز
مهران
فرهاد
حسن بخشی
همراز
حامین
حامین راست خانه
سیداحمد خشگنابی
نسیم
زانا
FarzamianAmir
علی
ابوالفضل
محمد
فروغ
امید سراج پور
سیدعلی ساقی
سیدعلی ساقی
علی اصغر از کرج
ر ی ر ا
علیرضا
شایدعاشق
رضا ازسلماس
حامد
محمد
محمد از سمنان
مهدی
باران
رضا
محمدرضا
عادل
ناشناس
آرش
امیر
نوشین
سهراب
هیوا
مهدی
میثم
مهدی
پاسخ فرمودیدبنده به هیچ وجه قصد جدل نداشته وصرفا علت مندرجات شما برای بنده بسیار مهم بودمتشکرم
شهریار۷۰
مهدی
فاطمه
سعید
مهدی
طائل
مهدی
امین کیخا
پویا
علی ۷۵
شبرو
شبرو
پاسخهای خود را نسبت به موارد فوق عرض کنم، فکر میکنم وظیفه من است در مقابل جناب شمسالحق، که اشعار شهریار را سست خوانده بودند و دلایلی ارائه نمودند، حقیر نیز به عنوان یکی از دوستداران شهریار و شعر او، دلایلی را که درباره قوت اشعار شهریار به نظرم میآید عرض کنم. فکر میکردم چه آداب و ترتیبی بجویم که دیدم بسیار سهل است و ممتنع. مانند این است که بخواهی اثبات کنی شکر شیرین است. به هر حال خوشبخت بودم که قبل از من اشعار شهریار مورد مطالعه و بررسی فراوان دیگران قرار گرفته و نتایج در دسترس است. مناسبتر دیدم که به جای توضیح بدیهیات و به صف کشیدن دلایلی که همه میدانند، نظر نهایی بزرگان این رشته را یادآوری کنم. هر چه باشد نظر آنان صائبتر و مهمتر از نظرات چون منی است. علاوه بر آن برخی از
پاسخهای من به موارد مورد بحث، حاوی دلایل من خواهد بود که بهتر است از تکرار آنها جلوگیری کنم.ملکالشعرا بهار: "شهریار نه تنها افتخار ایران است، بلکه افتخار مشرق زمین به شمار میرود."چقدر جمله عجیبی است از چه شخصیت بزرگواری! انگار ملکالشعرا از این محبوبیت توأم با مظلومیت شهریار آگاه بوده که نظر خود را اینچنین محکم و بی چون و چرا اعلام کرده است. آن هم نه سخنی که جایی گفته یا شفاهاً نقل شده باشد. بلکه نوشته و به چاپ رسانده است و اهل تحقیق میدانند که معنی این کار چیست. فکر میکنم همین تک جملهی بهار،
پاسخ روشنی است به هر کسی که غیر از راه نقد علمی، به بدگویی از شهریار پرداخته است. واقعاً اگر من به جای این همه گفتار، فقط این جمله را نقل میکردم، کافی بود.نیما یوشیج: "باید بگویم شهریار تنها شاعری است که من در ایران دیدم. دیگران، کم و بیش، دست به وزن و قافیه دارند. از نظر آهنگ به دنبال شعر رفتهاند و از نظر جور و سفت کردن بعضی حرفها، که قافیه شعر از آن جمله است. اما برای شهریار، همه چیز علیحده است."نیما یوشیج: "از خواندن شعرهای شهریار آدم حالی را که از علّو غزل (به سبک غزلسرایی خودمان) منتظر است، میبیند. همین حال را شهریار در اشعار به سبک نوین خود دارد."نیما یوشیج: "شهریار، شعر را معنی داده است و در شعر آن، شعر معنی پیدا میکند."هوشنگ ابتهاج (سایه): "به گمان من در سرتاسر تاریخ غزل ما، غزل شهریار بینظیره. این فوران عاطفی که در غزل شهریار و در شعر شهریار هست، اصلاً ما حتی در سعدی هم سراغ نداریم. مضمون شاید تو دیوان دیگران باشه ولی عاطفه نیست. من نمیدونم با این کلمات چی کار میکنه که این طور عاطفی میشه. اگه دیوان شهریار پالایش بشه، از دیوانهای درخشان شعر فارسی میشه."همچنین وقتی از سایه پرسیدند بهترین شاعر معاصر کیست؟
پاسخ داد: شهریار، بهار و نیما.دکتر غلامحسین یوسفی: "شهریار بیگمان در شاعری استعدادی درخشان داشت. در سراسر اشعار وی روحی حسّاس و شاعرانه موج میزند که بر بال تخیّلی پوینده و آفریننده در پرواز است و شعر او در هر زمینه که باشد از این خصیصه بهرهور است."مرتضی کیوان: "شهریار بزرگترین و هنرمندترین شاعر معاصر ایران و تنها شاعر واقعی حساسی است که میتوان او را تاج افتخار ادبیات قرن اخیر ایران دانست."مفتون امینی: "اکنون شهریار تنها شاعریست که در هر شیوه شعر سروده و نه تنها توفیق یافته بلکه اغلب گوی سبقت را ربوده است و عقیدة عموم صاحبنظران منصف بر این است که روی هم رفته و با ملاحظة تمام جوانب او شاعر بزرگ عصر ماست."پی بردن به قوت و زیبایی اشعار شهریار کاری بسیار ساده است. فقط کافی است بدون غرض چند نمونه از اشعارش را بخوانی و لذت ببری. اگر هم فرصت آن را نداری یا مسائلی دیگر مانع دلت میشوند تا به این التذاذ برسی، در مقام تحقیق میتوانی به جملات فوق مراجعه کنی تا دورنمایی از جایگاه شهریار معلوم شود.در این قسمت به بررسی موارد عنوان شده توسط جناب آقای شمسالحق عزیز میپردازم.الف– 1– در مورد کیفیت مجموعه تلویزیونی شهریار، من هم با دوست گرامیام جناب شمسالحق موافقم که از سطح پایینی برخوردار بود. در حین پخش و بعد از آن انتقادات زیاد و مهمی از آن به عمل آمد که البته موضوع بحث ما نیست. اما نفس کار یعنی ساختن فیلمی درباره یک شاعر معاصر را بسیار پسندیدم.الف– 2- اینکه بگوییم دلیل اصلی محبوبیت و شهرت شهریار این مجموعه تلویزیونی بوده است، عجیب و غیر قابل قبول است. صرفنظر از اینکه شهریار را بهترین شاعر معاصر بدانیم یا نه، قطعاً او از مشهورترین شاعران معاصر ماست. میزان انتشار اشعار او، کارهای هنری فراوان که روی اشعار او صورت گرفته و مهمتر از همه سابقه ذهنی ما این ادعا را رد میکنند. مسلماً پخش یک مجموعه تلویزیونی درباره یک شاعر بر شهرت او تأثیر دارد. اما این تأثیر برای شاعری همچون شهریار که از اوایل جوانی تا آخر عمر و بعد از مرگ نیز تا کنون، از شهرتی بسیار برخوردار بوده است، قابل ملاحظه نیست. اصلاً عرض کردم که یکی از دلایل مخالفت عدهای با شهریار حسادت بود، به خاطر همین شهرت و محبوبیت چشمگیر.دکتر غلامحسین یوسفی: "سالها گذشت و به تدریج تخلّص شهریار نام حقیقی او، سید محمدحسین بهجت تبریزی، را یکسره تحتالشعاع قرار داد و نام شهریار بلند آوازه شد. مجلّدات متعدّد دیوانش بارها به طبع رسید و تا پایان عمر (1285 ـ 1367) از شهرت بسیار برخوردار بود... با همه گوشهگیری و انزواجویی که شهریار داشت دستگاههای فرهنگی کشور در ادوار مختلف به گرامیداشت او توجّه داشتند. بدیهی است شهرت و اعتبار او پیش ازان و بیش ازان در پرتو شعر و شاعری بود."هوشنگ ابتهاج (سایه): "شما نمیتونین تصور کنید در اون روزگار شهریار چه شهرتی داشت. بینظیر بود. شما شب تو خیابون میرفتین میدیدین که کوچه باغی میخوندن: برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم؛ نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت؛ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا... حیرتآور بود. هیچ نشریهای در نمیاومد، حتی نشریه سیاسی، چپ و راست فرق نمیکرد، که یه غزل از شهریار چاپ نمیکرد، غزل شهریار اصلاً تضمین فروش نشریه بود. هیچکس در روزگار ما چنین موقعیتی نداشت. شاید اون طور که در تاریخ میخونیم یکی سعدی بود که در زمان خودش این طور اقبال عام پیدا کرده بود و یکی هم جامی. نمیدونم جامی دیگه چرا؟ این برای آدمهایی که خودشونو میبینن نه شعرو باعث کینه و دشمنی میشد."مفتون امینی: "تا کنون دیده نشده است که گویندهای در دورة حیات خود تا این حد مورد استقبال مطبوعات و طبقات مختلف مردم قرار گیرد. روزی نیست که از اقصی نقاط کشور نامههای متعددی به او نرسد و تقاضای عکس و شعر و شرح احوال نشود و با اینکه بیشتر از پنج سال است که به شهر و دیار خود برگشته است، هنوز مجالس مهمانی و احتفالاتی که به افتخار او برپا میشود ادامه دارد."مهرداد اوستا: "بی تردید در میان سخنوران روزگار، از طلوع شعر دری که با سلطان شاعران، رودکی سمرقندی آغاز میشود تاکنون کمتر شاعری به روزگار خویش به نام و آوازهای همچون شهریار دست یافته است."الف- 3– اگر تعداد کامنتهای کاربران گنجور در پایین غزل "آمدی جانم به قربانت ..." فیالمثل بیشتر از کامنتهای غزلهای حافظ شده است، راه دوری نروید و دلیل را در تلویزیون و سادهانگاری جوانان نجویید. مرتبه حافظ نسبت به شهریار بر همگان معلوم است، اما اگر این غزل شهریار چنین مقبولیت یافته و مشهور شده است، دلیلش موضوع جالب و همهگیر و نحوه پرداخت شهریار است. در سراسر ادبیات فارسی شعری پیدا نمیکنید که این احساس را به این زیبایی بیان کرده باشد. طوری که نه فقط جوانان زودپسند، بلکه تمام مردم اعم از پیر و جوان و امی و فرهیخته از روزهای اولیه سروده شدن این شعر و نه بعد از پخش یک مجموعه تلویزیونی، آن را در حافظه خود دارند و هر کس که تجربه عاشقانه مشابهی دارد، بارها آن را زمزمه کرده است.س. الیوت: "هدف شعر منحصر به لذّت بخشیدن نیست بلکه عرضه داشتن برخی تجربههای جدید و دریافت تازه از مأنوسات و چیزهایی است که ما نیز آنها را تجربه کرده و کلماتی برای ادای آنها نداشتهایم. به این طریق شعر به آگاهی ما وسعت میبخشد و حسّاسیّتمان را تهذیب و تصفیه میکند."الف– 4- ساخت مجموعه تلویزیونی درباره زندگی شعرا و هنرمندان امری پسندیده است و مجموعه تلویزیونی شهریار میتواند آغازی بر این پدیده باشد. به شرطی که از تجربههای آن استفاده شود تا کیفیت کار بالاتر رود. با توجه به اینکه اطلاعات بیشتری نسبت به هنرمندان معاصر موجود است، امکان کار بر روی آنها بیشتر است. به هر حال قدیم باشد یا جدید، مشتاق دیدن فیلم سایر شاعران و هنرمندان هستم.ب- 1- جناب شمسالحق عزیز گفتهاند: "شعر شهریار صرفاً تقلیدی از غزلیات حافظ و سعدی است. پس حال که اصل در دسترس است، چرا به بدل رجوع باید کرد؟" موضوع بسیار مهمی است درباره شعر و به تبع آن شهریار. اجازه دهید با کمی توضیح موضوع را روشن کنم. میدانیم که اصل و جان شعر، معنی است. همان درونمایه شعر که زیبایی و دلپذیری شعر از آن نشأت میگیرد. شاعر توسط ابزار وزن و قافیه و قالبهای شعری، لباس مناسب به این معنی میپوشاند. مثلاً شعر را در قالب غزل، مثنوی و ... ارائه میدهد. در این میان عنصر دیگری به نام زبان وجود دارد. هر شاعر مهمی زبان خاص خود را دارد. زبان یکی فصیح است، زبان یکی شکوهمند، دیگری ساده و روان است و آن دیگری محاورهای یا کوچه و بازاری. ترکیب این سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکهای مختلفی را بوجود میآورد. هر سبک پیروان خود را دارد و هر شاعری معمولاً در سبکهای مشخصی شعر میگوید. اما تقلید چیست؟ تقلید زمانی اتفاق میافتد که شاعری در سبک خود به حد کمال میرسد و شاعران بعد از او آنقدر تحت تأثیر کار او قرار میگیرند که بی اختیار در راه او قدم برمیدارند و میخواهند همان معانی را در همان قالب و با همان زبان ارائه دهند. آنان همواره در سایهی شاعر اصلی قرار دارند و هیچگاه نمیتوانند توفیقی بدست آورند. تقلید در تمام هنرها وجود دارد و اصلاً یکی از آفات هنر، تقلید است. هنرمند نوآموز ناچار از تقلید است اما در مراحل بعدی برای اینکه ماندگار شود و حرفی برای گفتن داشته باشد، باید از حصار تقلید رهایی یابد که البته کاری است دشوار و نیازمند نبوغ و خلاقیت. در عالم شعر، برای اینکه شاعر از تقلید دور باشد باید حداقل بتواند یکی از عوامل معنی، قالب یا زبان را تغییر دهد و گونه جدیدی ارائه دهد. مثالهایی میزنم: بعد از حافظ شاعران دیگر شدیداً تحت تأثیر او قرار گرفتند و به تقلید از او پرداختند. به طوری که طی حدود دو قرن بعد از حافظ، شاعر خوبی سراغ نداریم. به گفته سایه بزرگوار – که خدای تعالی سایه ایشان را بر سر شعر ما مستدام بدارد – حافظ ناخواسته ظلم بزرگی به شاعران بعد از خود کرده است. تقلید از حافظ و انحطاط شعر فارسی ادامه داشت تا اینکه صائب تبریزی با تغییر معانی، سبک جدیدی بوجود آورد، موسوم به سبک هندی. البته لازم نیست که تمام شاعران مانند صائب و نیما سبکی کاملاً نو بیافرینند. نیما نیز با تغییر کامل هر سه عامل معنی، قالب و زبان، سبکی کاملاً نو بنا نهاد. اما سایر پیروان نیما، دامنه تغییراتشان به گستردگی نیما نبود. آنها هر کدام مواردی را تکمیل کردند یا تغییر دادند. بنابراین شاعرانی چون اخوان، مشیری، سایه، فروغ و ... را میتوان پیروان نیما شمرد نه مقلدان او. پیروانی که هرکدام حرفی تازه داشتند یا زبانی تازه. پیروی از یک سبک با تقلید متفاوت است و امر نکوهیدهای نیست، بلکه ناگزیر است. شاعر موضوع بحث ما، شهریار، به پیروی از قدما غزل گفته است نه تقلید از آنها. شاهد ما این است که هم معانی موجود در غزلیات شهریار با معانی غزلیات حافظ و سعدی متفاوت است و هم زبان او. آری شهریار حافظ را استاد خود میدانست و به او عشق میورزید. اما به هیچ وجه مقلد صرف حافظ نبود که اگر بود شهریار نبود. آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟، برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم، یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم، از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران، از زندگانیم گله دارد جوانیم و ... کجای این غزلها شبیه حافظ یا سعدی است؟ معانی کاملاً متفاوت و زبان کاملاً متفاوت و ویژه شهریار در آنها موج میزند.دکتر غلامحسین یوسفی: "در غزلهای او (شهریار) آن خوشتراشی و حسن ترکیب و زدودگی و همآهنگی زبان غزلهای سعدی و یا آن زبان فراگیر و چند بُعدی و ایهامآمیز غزل حافظ دیده نمیشود و به قیاس با آنها زبانی دارد ساده و همگانی. از قضا همین سادگی و عمومی بودن زبان و تعبیر، یکی از موجبات رواج و شهرت شعر شهریار است."ب- 2- شهریار را نمیتوان فقط غزلسرا انگاشت. او از اولین کسانی است که دعوت نیما را پذیرفت و به گفتن شعر نو روی آورد. به طوری که چندین نمونه از بهترین شعرهای شهریار که در حال و هوای نو سروده شدهاند جزو بهترین شعرهای نو فارسی به شمار میآیند. از جمله "هذیان دل"، "ای وای مادرم"، "دو مرغ بهشتی"، "مومیایی"، "نقاش".ب- 3- عاطفه، رمانتیسم و تأثیرگذاری در شعرهای شهریار عوامل برجستهای هستند که در شعر شهریار به چشم میخورند و به نوعی از ویژگیهای بارز شعر او هستند و آثار او را از شاعران دیگر قدیم و جدید متمایز میکنند. تأثیرگذاری عمیق و فوران عاطفه در اشعار شهریار به قدری بالاست که به سرعت انسان را منقلب میکند و گاه ساعتها به فکر و غوطهوری در خاطرات میکشاند. به قول سیاوش کسرایی پشت هر کلمة شهریار شصت سال خاطره ایستاده است. یک نمونه شعر "ای وای مادرم" است. شعری که تحسین و تأثر همگان از جمله شاعری مانند فروغ را برانگیخته است. "پیراهن پلید مرا باز شسته بود..." ببینید چقدر شعر از کلمه "پلید" میریزد. نوشتن و خواندن باقی این شعر تحمل میخواهد. آنجا که میگوید: "میخواستم به خنده درآیم ز اشتباه. اما خیال بود، ای وای مادرم !" صدبار هم که خوانده باشی، به اینجا که برسی گریهات گرفته است. همینگونه است شعر "در جستجوی پدر". چه بگویم از "هذیان دل"؟ امکان دارد کسی هذیان دل را بخواند و نو به نو در مناظر آن دل از دست ندهد؟ این نوع تأثیرات عاطفی مستقیم دیگر حتی در حافظ و سعدی هم یافت نمیشوند. اینجاست که به گفته سهیل محمودی شهریار میشود خداوند عاطفه در شعر ایران و این دیگران هستند که باید از او تقلید کنند نه او از دیگران.ج- 1- مورد قبول است که دیوان شهریار نیاز به بهگزینی و پالایش دارد. اما اشعار خوب شهریار آنقدر هست که بعد از این پالایش هم شاهد یک دیوان شعر باشیم نه فقط یکی دو شعر.ج- 2- گفته شده که شعرشناسان و محققین نسبت اشعار خوب و بد شاعر را میسنجند و مرتبه شاعر را تعیین میکنند. در حالیکه این کار رواجی ندارد و اساساً اشتباه است. اتفاقاً روال معمول این است که از کارهای ضعیف شاعر صرفنظر میشود و کارهای ارزشمند او مورد ارزیابی و مقایسه قرار میگیرند. قدرت هنری یک فرد در بهترین کارهای او نمایان میشود نه در کارهای ضعیف او. به عنوان مثال اگر صحبت درباره فروغ باشد، "تولدی دیگر" ملاک است و کتابهای قبلی فروغ که خود نیز از جاپ آنها پشیمان بود، اهمیتی ندارند. سایر شاعران معاصر هم مشکل مشابهی دارند. چرا که هنرمند اغلب در مسیر پیشرفت هنر خود گام برمیدارد و با گذشت سن و کسب تجربه و مهارت بیشتر، اثر هنری او نیز بهتر و پختهتر میگردد. در نتیجه اکثر شاعران از چاپ دفترهای قبلی خود ناخرسند میشوند. البته در گذشته که صنعت چاپ وجود نداشت معمولاً شاعر تا آخر عمر خود به پیرایش اشعار خود میپرداخت و به این دلیل اشعار قدما یکپارچهتر است. در مورد شهریار بیتوجهی خود او هم مزید بر علت شده بود. او به حق معتقد بود که مردم خود به تدریج اشعار ضعیف را دور خواهند ریخت و به این علت کمتر از شاعران همعصر خود به مرتبسازی و گزینش اشعارش میپرداخت. به هر حال همانطور که عرض کردم این موضوع نمیتواند دستاویزی جهت تضعیف شهریار قرار گیرد. چرا که اشعار خوب او مد نظر ما قرار دارند. به گفته نیما "هذیان دل" وسیلهای است که حق او را در ادبیات فارسی نگاه میدارد. آری فقط همین شعر هذیان دل کافی است تا شهریار جزو بزرگترین شعرای معاصر قرار گیرد. برخلاف آنچه درباره سنجش نسبت اشعار خوب و بد گفته شد، نظر غالب این است که تنها یک شعر خوب هم میتواند ملاک سنجش شاعر قرار گیرد. گفته فریدون مشیری شاهد خوبی است:"من همیشه یاد مرحوم ملک میافتم که در مقدمهای که از خانم پروین اعتصامی یاد کرده، نوشته بودند اگر این خانم همین یک غزل را هم گفته بودند از نظر ما شاعر بزرگی بودند."خوشبختانه شهریار مجموعهای از این شعرهای درخشان دارد که هرکدام میتواند به تنهایی دلیلی بر قوت اشعار او باشد.د- 1- آغاز تفرقه قومی در ایران بواسطه شعر نژادپرستانه شهریار! چقدر عجیب و حیرتآور است این ادعا. خدا را شکر تنها جایی که شنیدهام همینجاست البته اگر از همینجا به جاهای دیگر هم کشیده نشود. شمسالحق عزیزم، تفرقه قومیتی و تحقیر اقوام توسط یکدیگر یک پدیده زشت اجتماعی است که در کشورهای زیادی ظهور کرده است. اگر گناه سایر کشورها را هم بر گردن شهریار ندانیم، باید قبول کنیم که این پدیده شوم، علل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فراوان و در هم تنیدهای دارد و اگر میشد منبع آن را به این سادگی پیدا کرد، شیوههای کنترل و حل آن نیز تا کنون پیدا شده بود. تنها نکته مثبتی که از این اتهام بی پایه میتوان گرفت، اقراری است به قدرت شعر شهریار که در دل آن پنهان شده است. د- 2- شعری که از آن یاد شده است، نه تنها نژادپرستانه نیست، بلکه ضد نژادپرستی است. کافی است فقط اندکی دقت به محتوای آن داشته باشیم تا موضوع روشن شود. پر واضح است که عبارت "تهرانیا" در این شعر، متوجه مردم تهران نیست. مردمی که شهریار بهترین روزهای عمرش را با آنها گذراند و دوستان فراوانی از میان آنان داشت و حتی معشوقهاش از آنها بود. بلکه این خطاب عتاب آلود متوجه همان فتنهگرانی است که در کار تفرقه میکوشیدند و انصافاً تا آن روز هیچ کسی همانند شهریار نتوانسته بود چنین انتقاد صریحی از آنان داشته باشد، آن هم با زبان هنر.د- 3- اتهام نژاد پرستی به شهریار واقعاً بیانصافی است. شهریار اشعار تأثیرگذاری در زمینه وحدت اقوام ایرانی، بویژه وحدت آذربایجانیها با سایر ایرانیها دارد. درحالیکه او میتوانست به قهرمان جداییطلبان تبدیل شود، چنین سرود:تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو *** پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریاناختلاف لهجه، ملیت نزاید بهر کس *** ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای *** صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمانبیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو *** جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان...چه ستایشها که از حافظ و سعدی و فردوسی و مولانا نمود. در حالی که خود با سرودن "حیدربابایه سلام" در نقش فردوسی زبان ترکی بود و با سرودن سهندیه، یک شاعر بینظیر جهانی. شهریار با بودن خود و اکنون با نام و یاد خود یکی از عوامل بسیار مهم پیوند مردم آذربایجان با سایر اقوام ایران است. شهریاری که به گواه اکثر دوستان و نزدیکان، از عواطفی حساس و بسیار انسانی برخوردار بود، چگونه میتوانست نژادپرست باشد؟ سایه میگوید: "باور کنید تنها کسی که من باهاش آشنا شدم و دیدم از شعرش هزار بار شاعرتره شهریاره."د- 4- جدای از این مسائل، وقتی درباره شعر یک شاعر و پایه ادبی او صحبت میشود، باید خود شعر را بررسی کرد نه عقاید شاعر را. آنقدر بدم میآید از این بحثهای بی مورد درباره اینکه خیام لاابالی بدمست خرابی بوده یا ذاهد قدیسی یا عارف دلسوزی. اینها هیچکدام ارتباطی به پایه ادبی خیام ندارند.د- 5- درباره شخصیت شهریار، خوشبختانه ایشان به نیکی و خوبی در میان مردم مشهور هستند. شایسته است ما نیز بر همین تأکید کنیم و اگر مواردی خلاف آن به گمان ما رسیده است، از بیان آن بویژه وقتی که شاعر مورد نظر از دنیا رفته است پرهیز کنیم. جز در جایی که منفعت معینی داشته باشد.ه- 1- مقایسه شعر شاملو و فروغ با شهریار کار ناصوابی است که دوست عزیزم جناب شمسالحق خود در جایی به آن اشاره کردهاند. نمیخواهم وارد این وادی شوم که هیچ بهرهای در آن نمیبینم.ه- 2- گفته شد که شهرت جهانی شاملو و فروغ از شهریار بیشتر است. صحت این موضوع برایم کاملاً روشن نیست. شاید هم اینطور باشد. اما موضوعی که به آن اطمینان دارم این است که شهریار در داخل کشور و در میان مردم ایران شناخته شدهتر از آن دو بزرگوار است. قبلاً شواهدی ارائه کردهام. یکی از ویژگیهای شهریار گستره وسیع مخاطبان اوست. تنها شاعر معاصر است که پیر و جوان، بیسواد و تحصیلکرده، شهری و روستایی و تمام اقشار جامعه به آن علاقه دارند و با آن الفت گرفتهاند. کاملاً برخلاف فروغ و بویژه شاملو که فقط قسمتی از تحصیلکردگان علاقمند به شعر با آنها آشنا هستند و بسیاری از مردم حتی قطعه کوتاهی از شاملو را در ذهن ندارند. عده زیادی حتی اسمش را هم نشنیدهاند. اشتباه نشود؛ این موضوع بیشتر از آنکه ضعفی برای شاملو محسوب شود، حسنی برای شهریار به شمار میرود. توجه داشته باشید که من مقایسه شعر شاملو و شهریار نمیکنم، بلکه منظور شهرت و مقبولیت آنهاست. خود این موضوع هم چندان اهمیتی برای من ندارد، اما چون عنوان شده بود
پاسخ دادم.ه- 3- گفته شده بود که شهریار فاقد شهرت جهانی است و شعر او راهی به خارج از مرزهای ایران نبرده است. گمان میکنم نمیتوان این موضوع را هم به این سادگی ادعا نمود. دو نمونه ببینید:محمد اسحاق، استاد زبان و تاریخ ادبیات دانشگاه کلکته: "این شاعر با این که سی سال بیشتر ندارد البته در زمان گفتار گوینده، لیکن اشعارش در کمال پختگی است و می توان گفت فکر رسا، ظرفت الفاظ، لطافت معانی و نفوذی که یک شعر خوب باید داشته باشد، در اشعار او هست." مهرداد اوستا: "امروز اگر خواسته باشیم کشورهای ترک زبان را از اقصای مغولستان و خراسان شمالی، و آن شهرها که روزگاری جایگاه پرورش ریاضیدانان بزرگی چون خوارزمی، بوعلیسینا، بیرونی و محدثانی همچون بخاری و همانندان این بزرگمردان بوده است، و اینک به چندین جمهوری بدل گشته است، و بئسالبدل، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان، و چه و چهها، تا آذربایجان شمالی که همانا قفقاز و گرجستان و ارمنستان باشد، و از ترکیه و کشورهای بالکان که به روزگار طلائی خلفای عثمانی جزئی از امپراتوری عثمانی بودهاند به شمار آوریم به گواه انتشار آثار ترکی شهریار، در معیاری که بتواند خوانندگان اشعار وی را بیرون از مرزهای جغرافیایی زبان فارسی دربرگیرد، به اندازهایست که مطابق با برآورد یکی از محققان به بیش از هشتصد میلیون میرسد. در حالی که بسیاری از آثار فارسی استاد شهریار به زبانهای ترکی، روسی و دیگر زبانهای معمول در شبه جزیره بالکان، به بلغاری، یوگسلاوی، آلبانی، لتونی، استونی و لیتوانی انتشار یافته است و بدینسان میتوان با جرأت گفت که این شهرت عالمگیر را علاوه بر قبول طبع و لطف سخن، عاملی الهی نیز در کار است."شمسالحق عزیز و بزرگوارم. وقتی دیدم حضرت استاد شهریار را که محبوب دلهای ما و بسیاری از ادب دوستان است، به سیب کرمو و چه و چه تشبیه کردهاید، بسیار دلگیر شدم. در مطلب اول یک دستهبندی از مخالفان شهریار آورده بودم. با بررسی نظرات شما و بویژه این تشبیهات دردآور، هر چقدر تلاش کردم تا شما را در دسته اول که همانا منتقدان منصف هستند، جای دهم، نتوانستم. شهریار علاوه بر محبوبیتی که در کل کشور دارد و در خلال مطالبم به آن اشاره کردم، محبوبیت خاصی در بین مردم آذربایجان بویژه تبریز دارد. شاید باور نکنید، اما محبوبیتی که شهریار در این آب و خاک دارد، قابل مقایسه با محبوبیت حافظ در شیراز و ... نیست. اینجا شهریار نمرده است و چون آشنایی صمیمی نفس میکشد. نام و عکس و مجسمه و یادش در خیابانها، مغازهها، روی میزها، دیوار خانهها، ... دیده میشود. اینجا همه کوچکترین بدگویی درباره شهریار را بدگویی نسبت به خود یا یکی از عزیزان نزدیک تلقی میکنند و برآشفته میشوند یا آرام به دل میگیرند. میدانم که ممکن است شما تحت تأثیراتی این کلمات را بکار برده باشید. چرا که با شخصیت و مناعت طبع شما آشنا هستم و دیدهام که در جاهای دیگر اینگونه گفتارها را نکوهش کردهاید. در پایان از حوصلهای که صرف حقیر کردید کمال امتنان را دارم. معذرت میخواهم که مطالب طولانی شدند. خواستار
پاسخی از جانب شما نیستم. اما اگر بخواهید حالی از ما بپرسید یا مطلبی به عنوان راهنمایی بگویید، باعث خوشوقتی خواهد بود. دستتان را میبوسم. از دوست گرامی مشترکمان دکتر امین کیخا متشکرم و به خوزستان عزیز درود میفرستم. از سایر دوستان و سروران گرامی نیز سپاسگزارم.
امین کیخا
شبرو
شبرو
پاسخ دادم.ه- 3- گفته شده بود که شهریار فاقد شهرت جهانی است و شعر او راهی به خارج از مرزهای ایران نبرده است. گمان میکنم نمیتوان این موضوع را هم به این سادگی ادعا نمود. دو نمونه ببینید:محمد اسحاق، استاد زبان و تاریخ ادبیات دانشگاه کلکته: "این شاعر با این که سی سال بیشتر ندارد البته در زمان گفتار گوینده، لیکن اشعارش در کمال پختگی است و می توان گفت فکر رسا، ظرفت الفاظ، لطافت معانی و نفوذی که یک شعر خوب باید داشته باشد، در اشعار او هست." مهرداد اوستا: "امروز اگر خواسته باشیم کشورهای ترک زبان را از اقصای مغولستان و خراسان شمالی، و آن شهرها که روزگاری جایگاه پرورش ریاضیدانان بزرگی چون خوارزمی، بوعلیسینا، بیرونی و محدثانی همچون بخاری و همانندان این بزرگمردان بوده است، و اینک به چندین جمهوری بدل گشته است، و بئسالبدل، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان، و چه و چهها، تا آذربایجان شمالی که همانا قفقاز و گرجستان و ارمنستان باشد، و از ترکیه و کشورهای بالکان که به روزگار طلائی خلفای عثمانی جزئی از امپراتوری عثمانی بودهاند به شمار آوریم به گواه انتشار آثار ترکی شهریار، در معیاری که بتواند خوانندگان اشعار وی را بیرون از مرزهای جغرافیایی زبان فارسی دربرگیرد، به اندازهایست که مطابق با برآورد یکی از محققان به بیش از هشتصد میلیون میرسد. در حالی که بسیاری از آثار فارسی استاد شهریار به زبانهای ترکی، روسی و دیگر زبانهای معمول در شبه جزیره بالکان، به بلغاری، یوگسلاوی، آلبانی، لتونی، استونی و لیتوانی انتشار یافته است و بدینسان میتوان با جرأت گفت که این شهرت عالمگیر را علاوه بر قبول طبع و لطف سخن، عاملی الهی نیز در کار است."شمسالحق عزیز و بزرگوارم. وقتی دیدم حضرت استاد شهریار را که محبوب دلهای ما و بسیاری از ادب دوستان است، به سیب کرمو و چه و چه تشبیه کردهاید، بسیار دلگیر شدم. در مطلب اول یک دستهبندی از مخالفان شهریار آورده بودم. با بررسی نظرات شما و بویژه این تشبیهات دردآور، هر چقدر تلاش کردم تا شما را در دسته اول که همانا منتقدان منصف هستند، جای دهم، نتوانستم. شهریار علاوه بر محبوبیتی که در کل کشور دارد و در خلال مطالبم به آن اشاره کردم، محبوبیت خاصی در بین مردم آذربایجان بویژه تبریز دارد. شاید باور نکنید، اما محبوبیتی که شهریار در این آب و خاک دارد، قابل مقایسه با محبوبیت حافظ در شیراز و ... نیست. اینجا شهریار نمرده است و چون آشنایی صمیمی نفس میکشد. نام و عکس و مجسمه و یادش در خیابانها، مغازهها، روی میزها، دیوار خانهها، ... دیده میشود. اینجا همه کوچکترین بدگویی درباره شهریار را بدگویی نسبت به خود یا یکی از عزیزان نزدیک تلقی میکنند و برآشفته میشوند یا آرام به دل میگیرند. میدانم که ممکن است شما تحت تأثیراتی این کلمات را بکار برده باشید. چرا که با شخصیت و مناعت طبع شما آشنا هستم و دیدهام که در جاهای دیگر اینگونه گفتارها را نکوهش کردهاید. در پایان از حوصلهای که صرف حقیر کردید کمال امتنان را دارم. معذرت میخواهم که مطالب طولانی شدند. خواستار
پاسخی از جانب شما نیستم. اما اگر بخواهید حالی از ما بپرسید یا مطلبی به عنوان راهنمایی بگویید، باعث خوشوقتی خواهد بود. دستتان را میبوسم. از دوست گرامی مشترکمان دکتر امین کیخا متشکرم و به خوزستان عزیز درود میفرستم. از سایر دوستان و سروران گرامی نیز سپاسگزارم.
شبرو
شبرو
شبرو
شبرو
شبرو
پاسخ دادم.ه- 3- گفته شده بود که شهریار فاقد شهرت جهانی است و شعر او راهی به خارج از مرزهای ایران نبرده است. گمان میکنم نمیتوان این موضوع را هم به این سادگی ادعا نمود. دو نمونه ببینید:محمد اسحاق، استاد زبان و تاریخ ادبیات دانشگاه کلکته: "این شاعر با این که سی سال بیشتر ندارد البته در زمان گفتار گوینده، لیکن اشعارش در کمال پختگی است و می توان گفت فکر رسا، ظرفت الفاظ، لطافت معانی و نفوذی که یک شعر خوب باید داشته باشد، در اشعار او هست." مهرداد اوستا: "امروز اگر خواسته باشیم کشورهای ترک زبان را از اقصای مغولستان و خراسان شمالی، و آن شهرها که روزگاری جایگاه پرورش ریاضیدانان بزرگی چون خوارزمی، بوعلیسینا، بیرونی و محدثانی همچون بخاری و همانندان این بزرگمردان بوده است، و اینک به چندین جمهوری بدل گشته است، و بئسالبدل، قرقیزستان، قزاقستان و تاجیکستان، و چه و چهها، تا آذربایجان شمالی که همانا قفقاز و گرجستان و ارمنستان باشد، و از ترکیه و کشورهای بالکان که به روزگار طلائی خلفای عثمانی جزئی از امپراتوری عثمانی بودهاند به شمار آوریم به گواه انتشار آثار ترکی شهریار، در معیاری که بتواند خوانندگان اشعار وی را بیرون از مرزهای جغرافیایی زبان فارسی دربرگیرد، به اندازهایست که مطابق با برآورد یکی از محققان به بیش از هشتصد میلیون میرسد. در حالی که بسیاری از آثار فارسی استاد شهریار به زبانهای ترکی، روسی و دیگر زبانهای معمول در شبه جزیره بالکان، به بلغاری، یوگسلاوی، آلبانی، لتونی، استونی و لیتوانی انتشار یافته است و بدینسان میتوان با جرأت گفت که این شهرت عالمگیر را علاوه بر قبول طبع و لطف سخن، عاملی الهی نیز در کار است."ادامه دارد...
شبرو
پاسخی از جانب شما نیستم. اما اگر بخواهید حالی از ما بپرسید یا مطلبی از باب راهنمایی بگویید، باعث خوشوقتی خواهد بود. دستتان را میبوسم. از دوست گرامی مشترکمان دکتر امین کیخا متشکرم و به خوزستان عزیز درود میفرستم. از سایر دوستان و سروران گرامی نیز سپاسگزارم.
M.R.A
M.R.A
M.R.A
M.R.A
مهدی
M.R.A
سینا
مهدی
شبرو
مهدی
مهدی تبریزی
سید رسول حسینی
سید رسول حسینی
دریا
سید رسول حسینی
شبرو
سید رسول حسینی
سید رسول حسینی
مینا
سیذ رسول حسینی
دریا
سید رسول حسینی
دریا
حمزه حاجی زاده
حسین ال
ناشناس
ناشناس
مهدی
ناشناس
محمد امین
شبرو
حمید رضا رعنا
پاسخی بدم ولی دوستان گلم را دعوت میکنم به خواندن دیوان غزلیات فخرالدین عراقی ، آنجاست که اگه انصاف داشته باشیم متوجه میشیم حافظ از عراقی تقلید کرده است.یا بهتره بگوییم حافظ از عراقی الهام گرفته و شهریار از حافظبا تشکر
حسین
کوثر
محمد امین
محمد امین
عنایت
شهریار
نگار جون
ستاره
شبرو
ا.ع.شکیبا
پاسخی است به شعر استاد شهریار:شهریارا جان عشقت نیست از جانت جداخرقه ی عشاق بودن را مکن از تن رهااو کنون از بهر حاجت رو به سویت آمدهبی وفایی نیست راه خود کنی از وی جدا؟(ا.ع.شکیبا)
حسن
حسن
فاطمه
علی
احسان
شبرو
حسن
نگین
نگین
بردیا
حسن
پریسا
ناشناس
ناشناس
ناشناس
بیگ زاده
شهرام
ﺷﺎﺩﻱ
Hamishe bidar
روفیا
محمد
یونس
یونس
reza
رویا
علی
روفیا
میلاد
پونه
علی خاکپور
امید جوادی
level_two۷۱
شاهدی
حسنی
حدیث
عبداله مرشد
عبداله مرشد
وحید( آذری)دکتری ریاضی
گمنام-۱
alireza۰fa
مهدی حقیقی
شاهین
علی احموی
ن.س
Niayesh
امید
A۱
حامد
محسن حیدرزاده جزی
نوای عشق
اریان ویسی
اسکندر اقدسی عابر
اسکندر اقدسی عابر
کنجکاو
علی اکبر نصیری از مرودشت
نفس
احسان
نادر..
هجران قلی زاده
محمد
یکی بودم
Hossein
سید دانیال حسینی
علی سپهرار
علی سپهرار
تارا
ابوالفضل علیخانی
حامد
مرتضی
ابرا۶یم باقری
مزدک
تنها
رها ندایی
حامد نوری
حامد نوری
..
حمید صادق
ارتا دخت
درسا
سید جواد قریشی
سعید
درسا
z.sh
م
حامد مهدوی دوست
مازیار پارسا
مهدی خسروی
پاسخ سوال شما رو در حد بضاعت خودم داده باشم
حفیظ احمدی
Adel Bagheri
فائزه نخعی
حبیب زنجانی
حامی نامور