
شهریار
غزل شمارهٔ ۹۵ - من و ما
۱
مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم
خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم
۲
دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز
خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم
۳
تا زلف و رخت بردمد از سایه و روشن
از شاخهٔ سرو چمن آویخته بودیم
۴
غربال به کف نقرهٔ خوابآور مهتاب
تا عطسهٔ مستان سحر بیخته بودیم
۵
با گریه خونین من و خنده مهتاب
آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم
۶
از چشم تو سرمست و به بالای توهمدست
صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم
۷
زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش
ما رشته مهر از همه بگسیخته بودیم
نظرات
علی