
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۲۴ - نظاره
۱
جلوهٔ روی تو آفتاب ندارد
نشئهٔ ماء تو را شراب ندارد
۲
طرّه مده پیچ و تاب، باز کن از هم
غالیه آنقدر پیچ تاب ندارد
۳
زلف تو بر روی تو بود، عجبی نیست
هر بچه ای ز آتش، اجتناب ندارد
۴
ما همه دیوانهٔ توئیم، که مجنون
روز جزا پرسش و حساب ندارد
۵
پیر و جوان عاشق جمال تو هستند
عشق، تخصّص به شیخ و شاب ندارد
۶
عاشقی آموز از جمال نکویان
عشق بتان، دفتر و کتاب ندارد
۷
عشق تو دل برد یک نظاره که کردم
عشق، مگر شور و انقلاب ندارد؟
نظرات