شاطر عباس صبوحی

شاطر عباس صبوحی

شمارهٔ ۲۷ - بهانه

۱

دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد

افکند سر به زیر، حیا را بهانه کرد

۲

آمد به بزم و، دید من تیره روز را

ننشست و رفت، تنگی جا را بهانه کرد

۳

رفتم به مسجد از پی نظارهٔ رخش

بر رو گرفت دست و، دعا را بهانه کرد

۴

آغشته بود پنجه‌اش از خون عاشقان

بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد

۵

خوش می‌گذشت دوش صبوحی به کوی او

بر جا نشست و، شستن پا را بهانه کرد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۳/۱۱/۱۲ - ۰۵:۴۵:۳۹
نمیدانم چرا این غزل بر دل می نشیند . احسنتشاعر خوش قریحه
user_image
حسین شیردل
۱۳۹۴/۰۱/۲۳ - ۱۰:۵۵:۰۴
در مصرع دوم بیت اول : فکند سر به زیر، حیا را بهانه به جای ویرگول « و » باید قرار بگیره فکند سر به زیر و حیا را بهانه
user_image
nasim
۱۳۹۴/۰۷/۰۳ - ۱۴:۲۴:۴۴
مصرع هشتم(بسته به دست خویش حنا را بهانه کرد)
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۷/۲۴ - ۱۴:۳۱:۴۶
این غزل از نظیری نیشابوری است.
user_image
هادی بزمی
۱۳۹۵/۰۳/۲۲ - ۱۵:۴۰:۲۶
در رابطه با زمین این شعر و تواردات و تتبعات و استقبال هایی که شده خواندن این مقاله خالی از لطف نیست:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
گمنام
۱۳۹۵/۰۳/۲۲ - ۱۶:۰۷:۵۴
جناب خراسانی، تجاهل می فرمایید !
user_image
Mani Khorsandi
۱۳۹۷/۱۲/۲۸ - ۰۱:۳۲:۱۳
تضمین کردم این غزل را سال 1349 خورشیدیگفتم زمن گذشته وفا را بهانه کرد در پیش من نشست و رضا را بهانه کردگفتم ز چیست اینهمه اندیشه ات بگوسر بر هوا گرفته خدا را بهانه کردگفتم زمن گرفته دلت یا ز دیگریبا سر به یک اشاره دوتا را بهانه کردگفتم ز دوستان نمی بینمت کسیبا لطف دوستانه جفا را بهانه کردگفتم به دیدگان تو شبنم چرا نشستاشکش فرو چکید و ریا را بهانه کردگفتم ز راه عشق ببوسم لبان تودستش به لب نهاده حیا را بهانه کردگفتم نگفته ای که بجان خواهمت تورارنجیده شد کمی بها را بهانه کردگفتم بیا که در دل منصور جای توست عذری نداشت تنگی جا را بهانه کرد منصور خورسندی 10/3/49
user_image
جلال ارغوانی
۱۴۰۳/۰۴/۱۸ - ۱۶:۱۹:۴۰
شعری دل نشین  با بیانی شیرین  عامیانه اما شاعرانه