
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۲۸ - زخم و مرهم
۱
تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد
آشیان دل صد سلسله را، برهم زد
۲
تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد
آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد
۳
تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز
که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد
۴
حال دلسوختهٔ عشق، کسی میداند
که به دل، زخم تو را در عوض مرهم زد
۵
خجلت و شرم، به حدّیست که در مجلس دوست
آستین هم نتوان بر مژهٔ پر نم زد
نظرات
کاوه جوادیه