شاطر عباس صبوحی

شاطر عباس صبوحی

شمارهٔ ۲۸ - زخم و مرهم

۱

تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد

آشیان دل صد سلسله را، برهم زد

۲

تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد

آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد

۳

تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز

که زنخدان تو آتش به چه زمزم زد

۴

حال دلسوختهٔ عشق، کسی می‌داند

که به دل، زخم تو را در عوض مرهم زد

۵

خجلت و شرم، به حدّیست که در مجلس دوست

آستین هم نتوان بر مژهٔ پر نم زد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کاوه جوادیه
۱۳۹۴/۱۲/۰۸ - ۰۲:۱۴:۰۳
این شعر از فروغی بسطامی استغزل شمارهٔ 193 فروغی بسطامیفروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زدآشیان دل یک سلسله را بر هم زدبود از زلف پریشان توام خاطر جمعفتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زدتابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتادآتش عشق تو بر محرم و نامحرم زدتو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروزکه زنخدان تو آتش به چه زمزم زدگر نه از مردن عشاق پریشان‌حال استپس چرا زلف تو صد حلقه درین ماتم زدحال دل سوختهٔ عشق کسی می‌داندکه به دل داغ تو را در عوض مرهم زداگر آن خال سیه رهزن من شد شایدزان که شیطان به همین دانه ره آدم زدچشم بد دور که آن صف‌زده مژگان درازخنجری بر دل صد پارهٔ ما محکم زدخجلت عشق به حدی است که در مجلس دوستآستین هم نتوان بر مژهٔ پرنم زداولین نقطهٔ پرگار محبت ماییمپس از آن کلک قضا دایرهٔ عالم زدهر چه در جام تو ریزند فروغی می‌نوشکه به ساقی نتوان شکوه ز بیش و کم زد غزل شمارهٔ 194 »« غزل شمارهٔ 192فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳/