
شاطر عباس صبوحی
شمارهٔ ۸ - بیداری ما
۱
نیست او را سر موئی سر سودائی ما
کار شد سخت، مگر بخت کند یاری ما
۲
تا به آهوی ختن، نسبت چشمت دادند
شهره گردید به هر شهر، خطا کاری ما
۳
گر بدادیم بهای دهنت نقد روان
سود بردیم که شد هیچ خریداری ما
۴
همه شب تا به سحر، از غم رویت شادیم
به امیدی که بیائی تو به غمخواری ما
۵
چند آزار دل ما دهی، ای راحت جان
راحت جان مگرت هست، دل آزاری ما؟
۶
تو که چون سرو، ز آسیب خزان آزادی
چه غمی باشدت از حال گرفتاری ما؟
۷
چشم فتّان تو را دوش، بدیدم در خواب
ای بسا فتنه که برخاست ز بیداری ما
نظرات
امین کیخا
عباس پیمانی