
شاطر عباس صبوحی
ناز کن
۱
ناز کن، ناز، که نازت به جهان میارزد
بوسهای از لب لعلت به روان میارزد
۲
بگشا غنچهٔ لب را بنما بر همه کس
یک شکر خنده که با روح روان میارزد
۳
رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند
چه گلستان که به صد باغ جنان میارزد
۴
ای صبوحی پس از این جای تو و میخانه
زان که خاکش به همه کون و مکان میارزد
نظرات