وفایی شوشتری

وفایی شوشتری

شمارهٔ ۱۱

۱

دل چو به زلفت اسیر دام بلا شد

خون شد و فارغ ز قید چون و چرا شد

۲

چند کنی جامه را حجاب تن ای گُل

جامه براندام گل ز رشک قبا شد

۳

از لب عنّاب گون و خرفه ی خالت

درد دل عاشقان زار دوا شد

۴

چون زوفا ساختند خانه ی دل را

وقف بتان شد از آن دمیکه بنا شد

۵

نیست جمال ترا، به دهر نظیری

شاهد یکتایی تو زلف دوتا شد

۶

فتنه ی چشمت نخفته بود، که ناگه

فتنه ی دیگر زقامت تو بپا شد

۷

جز، به می و ساقی ام دگر سروکاری

نیست به کس زانک می تمام صفا شد

۸

حاصل مهر و وفا چه بود «وفایی»

جور و جفا حاصلم ز مهر و وفا شد

تصاویر و صوت

نظرات