وفایی شوشتری

وفایی شوشتری

شمارهٔ ۲

۱

به روی خوب تو دیدیم روی خوب یزدان را

به کفر زلف تو دادیم نقد ایمان را

۲

بطوف کعبه‌ی اسلام بت پرست شدیم

خبر دهید ز ما کافر و مسلمان را

۳

به جز دلم که زند خویش را، بدان خم زلف

کسی ندیده زند گوی لطمه چوگان را

۴

دلم به حلقه‌ی زلفش گزیده است مقام

بوَد، که جمع کند خاطر پریشان را

۵

برای کشتنم افراخته است پیوسته

کمان ابرو و آن تیرهای مژگان را

۶

طلوع صبح سعادت شود، دمی که صبا

زلطف باز کند چاک آن گریبان را

۷

به جویبار دو چشمم گذر نما ای سرو

که از نظر فکنم سروهای بُستان را

۸

به یک تبسّم شیرین ربودی از من دل

تبسّمی دگر، ای دوست تا دهم جان را

۹

«وفایی» از گل روی تو می‌زند دستان

چنانکه بسته زبان هزار دستان را

تصاویر و صوت

نظرات