
وفایی شوشتری
شمارهٔ ۲۵
۱
فکنده زلف تو در کار دل هزار گره
دگر مزن تو بر ابروی فتنه بار گره
۲
گشای کاکل مشکین و کار دل بگشای
مزن به رشته ی عمر من ای نگار گره
۳
نسیم باد صبا، تارِ چینِ زلفِ تو را،
گشوده و زده بر نافه ی تتار گره
۴
نوای چنگ و ربابم نمی گشاید دل
گشای مطرب مجلس زتارِ تار گره
۵
علاج درد دلم را چه می کنی امروز
من اوفتاده به کارم زسال پار گره
۶
سر قرابه ی می باز کن تو ای ساقی
گشای از دل مستان ذوالخمار گره
۷
گره به رشته ی جان اوفتاده بود زدل
چو خون شد از غم او باز شد زکار گره
۸
فدای همّت آن عاشقی که در ره دوست
کند چو گریه فتد در گلوی یار گره
۹
«وفایی» از همه عالم بُرید و بست به دوست
زده است رشته ی الفت به زلف یار گره
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی