صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

بخش ۱۶ - خبر بردن خادمه

۱

این سخنان را چو بدین سان شنید

خادمه انگشت به دندان گزید

۲

قصد حریم حرمش کرد باز

خادمه آن لحظه به عمر دراز

۳

پیش رخ سرو سمن بر نشست

گفت چو آن رفت به کلی ز دست

۴

چاره کن که گرفتار تست

واله آن نرگس بیمار تست

۵

گر برسی تیز به فریاد او

شاد شود این دل ناشاد او

۶

او به مرادی رسد و این زمان

هیچ شما را نبود، این زیان

۷

چون بشنید این سخن دلپذیر

گفت بگو صبر کند آن فقیر

۸

زان که مرا هست بسی دشمنان

تا نبرد خلق به من این گمان

تصاویر و صوت

نظرات