صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۱۰

۱

بارها گفته امت واحد و اثنی و ثلاث

کین جهان کهنه اساس است منه در وی اثاث

۲

حدث جمله سگان است چو دنیا، این دم

آب می کن طلب و دست بشو زین احداث

۳

سور نوروز دمیدند، بده ساقی می

آمد اموات ریاحین به در از هر اجداث

۴

دو موافق به هم و شیشه میهای کهن

در چمن خوش بود اثنا که چنین گشت ثلاث

۵

با غم و درد بساز ای دل بیچاره من

چون ترا آمده این ز آدم خاکی میراث

۶

ببر از جور فلک جانب میخانه پناه

مگرت باده حمرا برساند به غیاث

۷

صوفیا حاصل دنیای دنی مرداریست

چو خبیث است تو دل می ننهی بر اخباث

تصاویر و صوت

نظرات