صوفی محمد هروی

صوفی محمد هروی

شمارهٔ ۱۷

۱

ایا حکیم مسیحا دم ستوده خصال

عوارضات ز تشخیص تو بپرهیزد

۲

به هر مریض که چشم عنایت تو فتد

درین زمانه یقین دان نصیحت آمیزد

۳

مراست یک مرضی واقع این زمان به بدن

که از تردد او دیده خون همی ریزد

۴

مثانه سرد و ازین غم جگر مرا شده گرم

که هیچ مرغ بدن شهوتی نه انگیزد

۵

تکبری به دماغش چنان شدست پدید

که گر سلام کند فرج، بر نمی خیزد

۶

مثال خسته یکساله سر نهاده به جای

چو...بنده همین آب دیده می ریزد

۷

به حیله جانب خلوت سراش چون ببرم

مثال خر فکند سر به پیش و بستیزد

۸

چو بخت کرد فراموش یار ازین جهتم

دل شکسته بگوئید با که آمیزد

۹

ایا حکیم ز لطف و کرم دوایی کن

وگر نه صوفی مسکین ز شهر بگریزد

تصاویر و صوت

نظرات