
صوفی محمد هروی
شمارهٔ ۶
۱
مرا عشق تو رسوای جهان ساخت
چو مشک او را بلی نتوان نهان ساخت
۲
مرا گویند بی او صبر پیش آر
کجا بر آتش سوزان توان ساخت
۳
نمی سازد دلم بی او به جانم
اگر آن شوخ من با این و آن ساخت
۴
قتیل غمزه و ابروی اویم
چه حاجت تیغ با تیر و کمان ساخت
۵
نهان می داشتم در دل غمت را
لب خشک و رخ زردم عیان ساخت
۶
میان بر بست بهر کشتن من
خدا ا و را به جانم مهربان ساخت
۷
جز اندوه و فراق یار، صوفی
غم دیگر ندارد، هم به آن ساخت
نظرات