طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۱۱

۱

نباشد التفاتی با من اکنون تیغ قاتل را

که سازد ناخدا در موج خونم مطلب دل را!

۲

به یاد حسرت لعلش من از خود می‌روم هردم

که می‌بندد به دوش ناله من بار محمل را

۳

نیم گر محرم وصلش به هجرش شکر می‌سازم

به جای شهد نوشم در غمش زهر هلاهل را

۴

سر تسلیم را چون شمع وقف خنجر او کن

ز برق آتش تیغش چراغ افروز بسمل را!

۵

به یک آیینه عرض مطلب خود می‌توان کردن

که جز حیرت نمی‌باشد دو مرآت مقابل را

۶

برای احتیاج از خجلت عرض نیاز خود

عرق از جبهه طوفان می‌کند هر لحظه سائل را

۷

نباشد زاهدان را جز غرور جاه اندر دل

ز مشق حق‌پرستی کس نفهمد قبح باطل را

۸

اگر خواهی که ره یابی تو در سرمنزل زلفش

مقابل ساز در پیشانه خود کوکب دل را!

۹

پسند خاطرش اشعار طغرل شد عجب نبود

پسندد مصطفی مداحی سحبان وائل را!

تصاویر و صوت

نظرات