
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۲۷
۱
تا نزاکت زان خرام قد دلجو میچکد
از حیا سرو آب گشته بر لب جو میچکد
۲
رمز زلف او به صحرای ختن شد آشکار
خون حسرت تا ابد از ناف آهو میچکد
۳
از لطافتهای حسن آبدار او مپرس
موج گوهر از حدیث وصف آن رو میچکد
۴
بسملم کرد و به خاک انداخت آن ظالم هنوز
قطرههای خون من از تیغ ابرو میچکد
۵
بوالهوس بگذر ز سودای خیال زلف او
سیل طوفان بلا از هر سر مو میچکد!
۶
ای دل اندر آستان او رسی غافل مباش
رشحه اندوه و غم از خاک آن کو میچکد!
۷
از ره مستی جهانی را ببین در خاک زد
خون مردم دم به دم زان چشم جادو میچکد!
۸
در غضب چین جبینش دیدم و گفتم به دل
شربت سرکهانگبین از شاخ لیمو میچکد
۹
طغرلم در صید معنیهای رنگین بلند
از صفای شعر من تا حشر لؤلؤ میچکد!
تصاویر و صوت

نظرات