طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۱۳۴

۱

از نگه تیری به جانم آن کمان‌ابرو زند

شکر الطافش مرا بر تن سر از هر مو زند

۲

تاب لعل میْ‌پرستش قیمت از گوهر برد

نسخ بازار شکر را او ز گفتگو زند

۳

مردم چشمش مرا از شش جهت تسخیر کرد

تیر مژگانش دلم را هردم از هرسو زند

۴

نکهت زلفش هزاران دل اسیر خود نمود

وه ازآن حالت که دل در حلقه گیسو زند!

۵

بهر تعظیم قدش طوبی سراسر گشته خم

سرو و شمشاد صنوبر بر زمین زانو زند

۶

همچو دزدان با نگاه خود ندارد دوستی

آشنایی سرمه را در نرگس جادو زند!

۷

ماه با رخسار او طغرل چه دعوا آورد؟!

پرتو مهر جمالش با فلک پهلو زند!

تصاویر و صوت

نظرات