
طغرل احراری
شمارهٔ ۱۷۷
۱
رفت جان بر باد و دور از وصل جانانم هنوز
رهنورد ساحت صحرای هجرانم هنوز
۲
پر شد از دور قضا پیمانهام از عهد او
با وفای عشق او در عهد و پیمانم هنوز
۳
کفر زلفش میکند هر دم ز من تاراج دین
باز میگویم که من از اهل ایمانم هنوز
۴
ماه را کردم شبیه عارضش هنگام بدر
لیک از آن کرده بیجا پشیمانم هنوز!
۵
با ادیب عشق خواندم سالها درس جنون
در سلوک عاشقی طفل دبستانم هنوز!
۶
سینه صد چاک شد با تیر مژگانش هدف
زان سبب زحمتکش خار مغیلانم هنوز
۷
داشتم طغرل خیال کاکلش شب تا سحر
از تصورهای گیسویش پریشانم هنوز
تصاویر و صوت

نظرات