طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۱۹

۱

اگر هوشم کند چون شانه در زلفش شبیخون را

به یک مو بسته گردم سرنوشت بخت واژون را

۲

به جز وحشت نباشد هیچ سرمشق خط عاشق

سیه از چشم آهو کن سواد لوح مجنون را!

۳

نگردد جوهری هم‌سنگ میزان سرشک من

که از یاقوت می‌باشد گرانی اشک گلگون را

۴

ز بی‌تابی ندارد یک قلم تاب دماغ خط

به مو باید نوشتن از میانش حرف مضمون را!

۵

به میدان شهادت گر شهید او نه‌ای لیکن

به خون رنگین نما همچون شفق دامان گردون را!

۶

صفا از عشق خواهی از درشتی سوی نرمی شو

تصرف نیست در پیراهن فولاد صابون را!

۷

نباشد در مریض عشق غیر از وصل معجونی

که ره در نبض عاشق نیست انگشت فلاطون را!

۸

کمالت هر قدر گر بیش باشد بخت کم باشد

بود قدر تنزل از ترقی بید مجنون را

۹

بلند و پست ما را مانع جولان نمی‌گردد

که نبود امتیازی پیش عاشق کوه و هامون را!

۱۰

چو شبنم در هوای مهر او سودای همت کن

که در بازار امکان نیست قدری فطرت دون را!

۱۱

نه‌ای آگه تو از ساز بم و زیر فنا هرگز

که نشنیدی صدای طشت کاف و کاسه نون را!

۱۲

خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل

به چون و چند نتوان حکم کردن صنع بی‌چون را!

تصاویر و صوت

کاروان محبت - طغرل احراری - تصویر ۴۳

نظرات