طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۲۰۸

۱

تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع

دایه شد پروانه گویا در شب مولود شمع

۲

بس که شب تا روز دارد گریه بر حال جهان

جز صدای اشک حسرت کی بود در رود شمع؟!

۳

گرچه باشد جنس او را گرمی بازار شب

غیر جان کندن ازین سودا نباشد سود شمع

۴

کردن اهل کرم اندر بلندی شد مثل

یک جهان پروانه می‌باشد مطیع جود شمع

۵

باشدش از جوش سودا طالع او مشتری

رشک می‌آید مرا از طالع مسعود شمع

۶

در قیام ایستاده با یک پای از شب تا سحر

کس نمی‌داند چه باشد عاقبت مقصود شمع؟!

۷

در وفا سر داد هر کس زندگی از سر گرفت

این مثل روشن بود از جسم غم فرسود شمع

۸

گر نباشد شمع کی پروانه باشد در جهان؟!

بود این پروانه‌ها نبود مگر از بود شمع؟!

۹

طغرل از جوش غم سودای او معلوم شد

کش بود از روغن پروانه گویا دود شمع!

تصاویر و صوت

کاروان محبت - طغرل احراری - تصویر ۱۷۳

نظرات