طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۲۵

۱

تا ز عکس خویش کردی سرفراز آیینه را

باشد اندر روی تو روی نیاز آیینه را

۲

دیده شد تا محرم نظاره رخسار تو

حیرت ما کرد آخر ترکتاز آیینه را

۳

شمع‌سان پروانه عکس خود آرد در بغل

گر همین باشد غم سوز و گداز آیینه را

۴

آنقدر فهمیده‌ام از صورت تحقیق دل

در حقیقت نیست آیین مجاز آیینه را!

۵

کی بلند و پست عالم منع روشندل کند؟!

نیست در راه صفا شیب و فراز آیینه را!

۶

از سجود جبهه روشن ساز قلب خویشتن

یک جهان دل صاف باشد از نماز آیینه را!

۷

آنقدر از جلوه تیهو به حیرت غوطه زد

عرض جوهر باشد اکنون چشم باز آیینه را

۸

بس که یکسان است در تحقیق حسن و قبح خلق

امتیازی نیست غیر از امتیاز آیینه را!

۹

نیست ز آیین ادب آیینه طغرل پیش او

همچو جوهر بشکند ترسم ز ناز آیینه را!

تصاویر و صوت

نظرات