
طغرل احراری
شمارهٔ ۲۶۶ - حبیبجان
۱
حلاوت در دلم از عشق جانان
ز وصلش گشتهام چون غنچه خندان
۲
به سر از عشق او صد شور و غوغا
به دل از مهر او سوزیست پنهان
۳
بود از خنجر مژگان نازش
هزاران رخنه اندر دین و ایمان
۴
یم و قلزم شود پیدا به عالم
بسازم گریه چون ابر بهاران
۵
چه خوش باشد شود وصلش میسر
سخنها گویم از هر باب چندان
۶
ابا ناکرده از لعلش ستانم
اجازت گر دهد بوسی به دندان
۷
نیم از عاشقان بیمروت
که روبم خاک راهش را به مژگان
۸
مبادا خاری اندر رهگذارش
ز مژگان اوفتد نبود ادب آن
۹
زنم آبی به راه او ز دیده
که بنشیند ز پا گردش بدینسان
۱۰
غلام حلقه بر گوش است طغرل
بجوید وصل جانان از دل و جان
تصاویر و صوت

نظرات