
طغرل احراری
شمارهٔ ۲۷۰- باسطجان
۱
با برگ رخسار گلت ای گلبدن خوارم مکن!
ناز غمت را لایقم سوزان در نارم مکن!
۲
آزرده عشق توام نآزار و زاری را ببین
زاری چو من کم باشدت بسیار آزارم مکن!
۳
سر باختم من با سرت سر را نگیرم از درت
سردار عشق بیسرم سردار سردارم مکن!
۴
طول کمند کاکلت دستم ز دین کوتاه کرد
با خاک پایت ای صنم جز زلف زنارم مکن!
۵
جیب قبا کردم قبا یکباره از پیغام تو
مانند احولطینتان دو دیده را چارم مکن!
۶
آموختم درس غمت پر شد مرا در سینه غم
در سینه من شد غمت در سینه تکرارم مکن!
۷
نورسگلا با عارضت دل دادم و عاری شدم
مانند خال عارضی از بیدلی عارم مکن!
۸
من طغرل زار توام یارم نه اغیار توام
ای یار اگر یار منی در سلک اغیارم مکن!
نظرات