
طغرل احراری
شمارهٔ ۲۸۲
۱
برد دلم را ز ره زلف سمنسای او
کرد شهید نگه نرگس شهلای او
۲
گشته به هم توأمان از خط کلک ازل
دست من و دامنش فرق من و پای او!
۳
کی بود اندر زمین در خور او مسکنی؟!
منظر چشمم بود منزل و مأوای او!
۴
گردن سرو سهی خم شده از انفعال
دیده مگر در چمن قامت زیبای او؟!
۵
فرش خرام رهش چشم امیدم بود
تا نرسد بر زمین نقش کف پای او!
۶
گرچه مسیحا به لب زنده کند مرده را
در فن احیاگری ره نبرد جای او!
۷
هر که به روز آورد شام فراق تو را
گر نه به حالش کنی رحم بود وای او!
۸
میشکند چون خزف قیمت در عدن
همچو سخنهای من لعل شکرخای او!
۹
باد تو را آفرین طغرل شاهین وطن
کردی تمام از سخن وصف سراپای او!
تصاویر و صوت

نظرات