طغرل احراری

طغرل احراری

شمارهٔ ۳۹

۱

گر خرامد آن پری‌رو جانب گلزارها

شور محشر می‌شود در کوچه و بازارها

۲

هر نفس در خانه دل نقش تصویرش بود

با پری هائل نمی‌گردد در و دیوارها

۳

گردی از خاک کف پایش به هنگام وصال

بهر دفع نبض هجران می‌کنم تومارها!

۴

در طریق عشق جز وحشت نمی‌باشد دلیل

این سخن را من شنیدستم ز مجنون بارها!

۵

از شمیم حلقه گیسوی عنبرسای او

اهرمن را بگسلد اندر میان زنارها

۶

نیست خوبان جهان را چون لبش خوبانی‌ای

دیده‌ام خوبان عالم را ولی بسیارها

۷

خال مشکین بر رخش دیدم تعجب آمدم

کش بود صحن حرم منزلگه کفارها

۸

یاد جعد طره‌اش در گردنم دامی بود

چون طناب خیمه اندر گردن مسمارها

۹

حل نگردد عقده‌های این معما در دلت

در سواد زلف او باشد بسی اسرارها!

۱۰

هیچ در ملک جهان طغرل نمی‌باشد چنین

کش برند از عاشقان دل این چنین دلدارها!

تصاویر و صوت

نظرات