
طغرل احراری
شمارهٔ ۴۰
۱
عمرها شد میزنم در راه عشقش گامها
رفتن رنگ است از ما بستن احرامها
۲
اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است
فال فرصت میزند هر دم صدای جامها
۳
سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست
انقلاب رنگ دارد گردش ایامها!
۴
دارد الهام تسلی از تپش ذوق دلم
شهپر جبریل باشد شوخی پیغامها
۵
صید قلاب محبت را رهایی مشکل است
خون بسمل میتپد از حلقه این دامها
۶
هیچ کس در دهر از جام امل مسرور نیست
تلخی زهر است یکسر شربت این کامها
۷
چون سحر خلق جهان کافور دارند در نفس
پختگی هرگز نباشد قسمت این خامها
۸
صد فلاطون از ره حکمت نمیسازد علاج
خشکی نبض جنون از روغن بادامها
۹
طغرل از آوازه هستی عرق گل کردهایم
حاصلی جز شرم نبود در نگین زین نامها
تصاویر و صوت

نظرات