ترکی شیرازی

ترکی شیرازی

شمارهٔ ۱۰۴ - مهر علی

۱

ز دلبر تا بود جان در تنم دل برنمی‌گیرم

مرا تا جان به تن باشد دل از دلبر نمی‌گیرم

۲

شبان در خواب دارم در برش تا صبحدم اما

چرا یک روز در بیداریش در بر نمی‌گیرم

۳

به یاد عقرب زلفش همه شب تا سحرگاهان

گزیده مارسان، آرام در بستر نمی‌گیرم

۴

به شمشیرم اگر خواهد زدن آن شوخ سنگین‌دل

سپر سازم سر و اما سپر بر سر نمی‌گیرم

۵

گرفتن از فراقش روز و شب آرام نتوانم

وگر گیرم دمی گیرم دم دیگر نمی‌گیرم

۶

لب چون شکرش گردد اگر روزی مرا روزی

ز دکان شکر ریزی دگر شکر نمی‌گیرم

۷

مسلمانان دلم را برده از کف هندوی خالش

ولی من هم دل از آن هندوی کافر نمی‌گیرم

۸

من از رخسار زرد خویش بی‌زر نیستم اما

عجب دارم که مویش را چرا در زر نمی‌گیرم؟

۹

از این پس «ترکیا» از همت پیر خراباتی

ز دست ساقی گل‌چهره جز ساغر نمی‌گیرم

۱۰

جدا سازند اگر با تیغ بند از بند اعضایم

دل از مهر علی ساقی کوثر بر نمی‌گیرم

تصاویر و صوت

نظرات