
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۳۳ - فزون از ستاره زخم
۱
شاهی که جان سپرد و، ببر مادرش نبود
جز خاک گرم کرب و بلا بسترش نبود
۲
لب تشنه جان سپرد میان دو نهرآب
گویا که آب، مهریهٔ مادرش نبود
۳
در حال احتضار، به هر سو نظر نمود
غیر از سنان و شمر، کسی بر سرش نبود
۴
بر سینه اش که داشت فزون از ستاره زخم
اما چو زخم داغ علی اکبرش نبود
۵
از بس رسیده بود به جسمش سنان و تیر
جای درست در همهٔ پیکرش نبود
۶
پوشیده بود بر تن خود کهنه پیرهن
آن جامه بعد کشته شدن، در برش نبود
۷
احساس بین که او به غمستان کربلا
غیر از غم سکینه غم دیگرش نبود
۸
شمر لعین برید سرش را زتن مگر
خوف از خدا و شرم ز پیغمبرش نبود
۹
آه از دمی که زینب کبری ز کربلا
می رفت سوی شام و، به سر افسرش نبود
نظرات