
ترکی شیرازی
شمارهٔ ۸۴ - صد هزار افسوس
۱
زجور چرخ ستمکار، صد هزار افسوس
که کرده روز مرا تار، صد هزار افسوس
۲
عزیز فاطمه شد از جفای چرخ، دریغ
به دشت کرب و بلا خوار، صد هزار افسوس
۳
لوای شاهی سلطان یثرب و بطحا
به کوفه گشت نگون سار، صد هزار افسوس
۴
علم نگون و علمدار با تن بی دست
به نی شده سر سردار، صد هزار افسوس
۵
سری که فاطمه شستن غبار گیسو، رفت
به نوک نیزه، اشرار، صد هزار افسوس
۶
رخی که بود چو خورشید روی خاکستر
نهاد خولی غدار، صد هزار افسوس
۷
به راه شام، سکینه غمدیده تا به شام خراب
کشید محنت بسیار، صد هزار افسوس
۸
فغان که از ستم کوفیان دون، به حسین
کسی نماند مددکار، صد هزار افسوس
۹
نشست عابد بیمار، در خرابهٔ شام
به زیر سایهٔ دیوار، صد هزار افسوس
۱۰
دریغ و درد که «ترکی» به دشت کرب و بلا
نبود زمرهٔ انصار، صد هزار افسوس
نظرات