
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۳۴
۱
باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است
در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است
۲
نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست
خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است
۳
غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان
گر کسی دارد زبان گرم امروز، آتش است
۴
یک نگاه عجز بر دشمن، به است از صد کمند
یک دل پر آه در پهلو، به از صد ترکش است
۵
دوستی خالص چو باشد، نیست باک از خشم و جنگ
هرگز از آتش نگردد کم طلا، چون بی غش است
۶
نیست در ساغر عبث بی تابی موج شراب
نعل می از شوق یاقوت لبش در آتش است
۷
میشود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس
این که با ما زندگی پیوسته در کش واکش است
نظرات