واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۵۸

۱

فکر آن موی میانم، بس که در کاهیدن است

جسم بر تار نفس، چون رشته‌ای بر سوزن است

۲

پیش رویت، بس که دارد اضطراب سوختن

شمع را از رشته جان، خار در پیراهن است

۳

عشق میبالد بخود از اضطراب عاشقان

آتش دلهای پرخون را تپیدن دامن است

۴

آبگیری میکند شمشیر را صاحب هنر

در دل شبها، دعا بی گریه، تیغ آهن است

۵

باغ و بستان نیست حاجت بلبلان شوق را

هرکجا نالد، به یادش واعظ ما گلشن است

تصاویر و صوت

نظرات