واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۵۹

۱

از خواجه ضبط و، مال ز فرزند یا زن است

دست بخیل بر زر خود، مهر خرمن است

۲

اقبال این زمانه و، ادبار آن یکی است

رد کردن کمان بنشان، پشت کردن است

۳

بار نگاهداری خود برکه افگنم؟

دست شکسته ام من و، لطف تو گردن است

۴

بار نگاهداری خود بر که افگنم

دست شکسته ام من و، لطف تو گردن است

۵

تند است باد حادثه در عالم وجود

جای چراغ روشن ما، سنگ و آهن است

۶

یابد نظام کار بزرگان، ز کوچکان

بر تن لباس تیغ بامداد سوزن است

۷

مردیم، فکر زندگی خود کنیم چند؟

از خلق زنده اوست که در فکر مردن است

۸

واعظ تمام عمر تو در بیخودی گذشت

آیی دمی بخویش که هنگام رفتن است

تصاویر و صوت

نظرات