واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۶۴

۱

عشق معشوقیست کوی او دل تنگ من است

زینت الوان او از گردش رنگ من است

۲

شیشه گردم، باده و آیینه باشم، عکس دوست

آتشی القصه دایم در دل سنگ من است

۳

پادشاه ملک فقرم، لشکر من بی کسی است

از سر مطلب نهادن پای، اورنگ من است

۴

چیست در دست نگین، جز پایبوس نامها؟

هست حق با من، قبول نام اگر ننگ من است

۵

هیچ کس افتادگان را در نمی آرد ز پا

سر فگندن پیش دشمن، رایت جنگ من است

۶

شرح حال من، توان از صفحه رخسار خواند

سطری از درد دل من، اشک گلرنگ من است

۷

آنکه میگنجد مرا در عالم دل درد اوست

آنکه در عالم نگنجد، زان دل تنگ من است

۸

من نه من، عکس جمال دوست را آیینه ام

این تن خاکی که می بینی ز من، زنگ من است

۹

دخل و خرج من نمی‌خواند به هم واعظ از آن

خرج من چون ناله‌های خارج آهنگ من است

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۱۶۴

نظرات