واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۱۷۰

۱

خود هیچ و، نقاب از خط شبرنگ گرفته است

برما شکرین لعل تو، پر تنگ گرفته است

۲

ترسم ندهد حصه به اعضای دگر هیچ

دل، درد تو را سخت ببر تنگ گرفته است

۳

باشد غرضش دل، که ز ابرو مژگانست

پیوسته کمانی بسر چنگ گرفته است

۴

آن حسن غنی طبع، که من دیدم از آن شوخ!

از باده چسان که مأوی بته سنگ گرفته است

۵

دارد بزبان پند و، بدل بند علایق

واعظ ز جهان گوشه از این ننگ گرفته است

تصاویر و صوت

نظرات