
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۸۰
۱
تا کی غم معاش خورم؟ وقت بندگی است
مردم ز فکر زندگی ای دل چه زندگی است
۲
باشد برو ز هر نفسی تازیانه یی
زان باد پای عمر توگرم دوندگی است
۳
بر سر بود نشیمن گل، از شکفتگی
در پای جای خار مدام از گزندگی است
۴
دست سخاست، پایه معراج برتری
جای سحاب، بر سر خلق از دهندگی است
۵
واعظ بس است زینت ما فقر و مسکنت
چون گل طراز جامه درویش ژندگی است
تصاویر و صوت

نظرات