
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۸۶
۱
خاطرت چون رم کند از هر دو عالم،رام اوست
تا ز هستی کنده یی دل را، نگین نام اوست
۲
تا بفکر خویش افتادیم، صید او شدیم
هر به خود پیچیدن ما، حلقه یی از دام اوست
۳
یاد او در خاطرم آسوده نتواند نشست
بی قراریهای عاشق، بستر آرام اوست
۴
عذر خواهیهای لطفش از دلم بیرون نبرد
این چه دلچسبی است با شیرینی دشنام اوست
۵
بیقراری میرساند مژده او را بما
واعظ آواز تپیدنهای دل پیغام اوست
نظرات