
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۱۹۸
۱
فکر سامان جهان، کار من رنجور نیست
برنیاید این تلاش از ناتوانان، زور نیست
۲
میکشد خود را بر اوج جاه این دار فنا
پایه مرد خویشتن بین را کم از منصور نیست
۳
یافتی چون ملک دل، بگشا به اظهارش زبان
والی این مملکت را، حاجت منشور نیست
۴
تنگ روزی، بیش گردد بهره مند از مال خود
جوی بهتر میخورد آبی که آن پرزور نیست
۵
گرچه دورم از دل این خلق دل از حق بدور
گر ازین دوری بحق نزدیک گردم، دور نیست
۶
مهر دولت گر کشد تیغ از پس دیوار فقر
برنخیزد سایهوَش واعظ اگر بیشور نیست
نظرات