
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۲۲۲
۱
فصل شباب رفت و، نیامد بکار هیچ
فیضی نیافتیم ازین نوبهار هیچ
۲
دنیای شوم را نبود، هیچ اعتبار
با آنکه کس از او نگرفت اعتبار هیچ
۳
از بسکه این جهان نبود دلنشین مرا
در دل نمی نشیند ازو جز غبار هیچ
۴
در پیش زرپرست که فکرش همه زر است
باشد شمار زر، همه روز شمار هیچ
۵
آخر هوای نفس تو، آه ندامت است
زین می ندیده است کسی جز خمار هیچ
۶
واعظ نبوده بی تب و لرز از برای رزق
بر وی نشد هوای جهان سازگار هیچ
تصاویر و صوت

نظرات