
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۳۸
۱
آنچه از آه ستمکش، بستم کیش رود
رحم بر شه کنم، ار ظلم بدرویش رود
۲
شود آبادی کشور ز زیادیها کم
پس رود دولت، چندانکه ستم پیش رود
۳
اعتبار دگر امروز منافق خو راست
دو زبان گشته قلم، تا سخنش پیش رود
۴
بردر دل ز تأمل بنشان دربانی
تا بلب حرف نیارد، بسر خویش رود
۵
سخن مرد دل آزار، بدلهای نژند
همچو گرگیست، که آن رد رمه میش رود
۶
نیک کن، نیک؛ که زنجیر عمل پاپیچ است
نتواند قدم از نقش قدم پیش رود
۷
گل خیرش نبود، جز گل آتش واعظ
از تو گر خار جفائی بدل ریش رود
تصاویر و صوت

نظرات