واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۳۵۰

۱

سنبل از تاب خم موی تو، درهم می‌شود

غنچه از شرم گل روی تو، شبنم می‌شود

۲

گشت داغم دلنشین‌تر، در هوای نو بهار

ز آنکه بهتر مهر گیرد، صفحه، چون نم می‌شود

۳

لطف می‌گردد به ما، تا می‌رسد بیداد تو

زخم ما را آب شمشیر تو، مرهم می‌شود

۴

از پی هم‌درد می‌گردد، دل بی‌تاب من؛

موم من گر شمع گردد، شمع ماتم می‌شود!

۵

کی شوی بر نفس خود فرمانروا بی‌داغ عشق!

بر سر دیوان سلیمانی به خاتم می‌شود

۶

می‌شود محروم، هرکس می‌کند کسب هنر

می‌رود بیرون ز جنت، هر که آدم می‌شود!

۷

شیخ پیری می‌رسد اینک، به صد عز و وقار

از تواضع قامت ما پیش او خم می‌شود

۸

ما سیه‌روزان غم‌پرور، به محنت زنده‌ایم

سبز برگ عیش ما از نخل ماتم می‌شود

۹

جز دل بی‌غم نباشد سنگ راه بندگی

می‌شوم غمگین دل واعظ چو خرم می‌شود!

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۲۹۱

نظرات