
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۵۰
۱
سنبل از تاب خم موی تو، درهم میشود
غنچه از شرم گل روی تو، شبنم میشود
۲
گشت داغم دلنشینتر، در هوای نو بهار
ز آنکه بهتر مهر گیرد، صفحه، چون نم میشود
۳
لطف میگردد به ما، تا میرسد بیداد تو
زخم ما را آب شمشیر تو، مرهم میشود
۴
از پی همدرد میگردد، دل بیتاب من؛
موم من گر شمع گردد، شمع ماتم میشود!
۵
کی شوی بر نفس خود فرمانروا بیداغ عشق!
بر سر دیوان سلیمانی به خاتم میشود
۶
میشود محروم، هرکس میکند کسب هنر
میرود بیرون ز جنت، هر که آدم میشود!
۷
شیخ پیری میرسد اینک، به صد عز و وقار
از تواضع قامت ما پیش او خم میشود
۸
ما سیهروزان غمپرور، به محنت زندهایم
سبز برگ عیش ما از نخل ماتم میشود
۹
جز دل بیغم نباشد سنگ راه بندگی
میشوم غمگین دل واعظ چو خرم میشود!
تصاویر و صوت

نظرات