
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۳۵۲
۱
ای که پرچین جبههات، از حرف مردن میشود
خانه از مرگ تو فردا، پر ز شیون میشود
۲
ای که با نام کفن، خود را نسازی آشنا
این قبا آخر تو را پیراهن تن میشود
۳
طالع فیروز خواهی، مهربانی کن بخلق
چرب نرمی بر چراغ بخت، روغن میشود
۴
میکنی تا ساز برگ عیش، وقت رفتن است
میرود تا واشود گل، وقت چیدن میشود
۵
تیرهروزان، کار خود سازند، در شبهای تار؛
در دل شبها، چراغ شمع روشن میشود
۶
در جوانیها به هوش آور، نه ده روز دگر
تا تو میآیی به خود، هنگام رفتن میشود
۷
تیرهروزی، اهل بینش را بود عین صفا
خانه چشم از چراغ سرمه روشن میشود
۸
مانع آفات واعظ، احتیاط است احتیاط
پای تا سر چشم بودن، بر تو جوشن میشود
نظرات