واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۳۷۷

۱

گوشه گیران را بره درگه سلطان چه کار؟!

سیر چشمان را بچین ابرو دربان چه کار؟!

۲

بوریا چون موج آب زندگی استاده است

کلبه درویش را با قالی کرمان چه کار؟!

۳

نیکنامان، فارغند از منت عمر دراز

زنده جاوید را،با چشمه حیوان چه کار؟!

۴

پیش پای آب، یکسانست سنگ و خاک جو

مرد سالک را بسخت و سست این دوران چه کار؟!

۵

گر نباشی اشعب طماع، عالم حاتم است

بی طمع را در جهان با بخل و با احسان چه کار؟!

۶

چشمه تا در جوش باشد، خس نیابد ره در آن

خواب را با چشم گریان سحر خیزان چه کار؟!

۷

راستی باید سخن را، بعد از آن الفاظ خوش

با کجی، آید ز تیر خوش پر و پیکان چه کار؟!

۸

گر خدا را بنده یی، واعظ غم روزی مخور

خواجه تا باشد، غلامان را بآب و نان چه کار؟!

تصاویر و صوت

نظرات