واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۴۵

۱

روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ

سوختن از آتش هجر تو آموزد چراغ

۲

گر چراغ چهره ها از غازه میگیرد فروغ

غازه از گلگونی رنگ تو افروزد چراغ

۳

نام رویش گر برم، تا شام کاهد آفتاب

ور ز رنگش دم زنم، تا صبحدم سوزد چراغ

۴

خودنمایی حسن را، در پرده کردن خوشتر است

جامه از فانوس از آن بر خویشتن دوزد چراغ!

۵

از شرر آتش، ز شبنم گل، عرق ریزد برش!

جز خجالت زآن گل عارض چه اندوزد چراغ؟!

۶

بهر پاس گنج غم واعظ ز بیم دزد خواب

تا سحر در خانه چشم از نگه سوزد چراغ

تصاویر و صوت

نظرات