واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۶۲

۱

قامتم گردید چون قلاب، از یاد اجل

میکند صیدم باین قلاب صیاد اجل

۲

از حواس و از قوی، دیگر بما چیزی نماند

خرمن تن رفته رفته، رفت بر باد اجل

۳

چون گران شد گوش، واکن چشم ازین خواب گران

این گرانی، هست در گوش تو فریاد اجل

۴

قد چو خم شد، گردن تسلیم میباید کشید

بر تو باشد قد خم، شمشیر جلاد اجل

۵

سخت سستی گشته زور آور ز پیری، وقت شد

وارهیم از زحمت این تن، به امداد اجل

۶

هست وقت آنکه فکر خود کنم واعظ، ولی

کرده ام خود را فراموش از غم یاد اجل

تصاویر و صوت

نظرات