واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۴۸۷

۱

در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم

می پرد مرغ دلم، بال و پری میخواهم

۲

نیست تقصیر کسی، گر نبرد کس نامم

هنرم ساخته بیقدر، زری میخواهم

۳

توشه را طلب، نیست بجز درد طلب

زهد خشکی چکنم؟! چشم تری میخواهم!

۴

قیل و قال سخن بیهده دنیا را

گوشه گیری چکنم؟! گوش کری میخواهم!

۵

همچو خس بر سر (هر) موج ز خست لرزم

کشتی همت دریا گذری میخواهم

۶

کس در آن در بزر و سیم نشد کامروا

زاری مطلب خود پیش بری میخواهم

۷

هست آیا زغم مرگ در آنجا خبری؟

از دل مردم دنیا، خبری میخواهم!

۸

خیمه بیرون زدن از بحر تعلق چو حباب

بهواداری آه سحری میخواهم

۹

پر بخود گم شده این نفس بطاعت مغرور

انفعال بگنه راهبری میخواهم

۱۰

نسخه پر غلطم در کف گیتی واعظ

بر خود از کلک عنایت گذری میخواهم

تصاویر و صوت

نظرات